پاسخ درسهایی از قرآن

پاسخ درسهایی از قرآن

پاسخ درسهایی از قرآن

پاسخ درسهایی از قرآن

درسهایی از قرآن با موضوع موانع اخلاص 03/04/95

 

موانع اخلاص
تاریخ پخش: 03/04/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
 یک چند شبی است در این چند جلسه راجع به اخلاص صحبت می‌کنیم. چون کار را که همه دنیا می‌جنبند. می‌دوند، می‌روند، می‌آیند، جلسه می‌گیرند. می‌خرند، می‌فروشند و ازدواج می‌کنند. جنب و جوش‌ها در همه کره زمین هست. کاغذ که کاغذ است. بحث ما بحث اسکناس است به خاطر این نخی که درونش است. اسکناس یک نخی دارد که آن نخ به اسکناس ارزش می‌دهد. جنب و جوش‌ها هست. این جنب و جوش ما باید قربة الی الله باشد، برای خدا باشد تا این اعتبار داشته باشد. سه جلسه صحبت کردیم، گاهی وقت‌ها هم موانع اخلاص را می‌گوییم.
1- حبّ و بغض بی‌جا، عامل دوری از اخلاص
چون آدم گاهی کینه دارد، از کسی بدش می‌آید. پا روی حق می‌گذارد و کاری به خدا ندارد. پا روی حق می‌گذارد به خاطر اینکه بدش آمده است. یا خودبین است به خاطر حفظ خودش، یک چیزهایی برایش اصل است. آن چیزهایی که برایش اصل است، نمی‌گذارد این برای خدا فکر کند. به چیزی که خودش می‌خواهد را فکر می‌کند. مثلاً اصالت العنوان، اصل برایش این است که مثلاً چطور صدایش زدند. به او دکتر گفتند یا نگفتند؟ به او آیت الله گفتند یا نگفتند؟ اسمش را نوشتند یا ننوشتند؟ خیلی اگر کسی به یک چیزی توجه داشته باشد، کجامن مطرح شدم؟ برای من چه گفتند؟ جایگاه من چیست؟ اگر توجه به عنوان داشته باشد، دیگر نمی‌تواند خدا باشد.
دو جا دعوتش می‌کنند، یک جای گمنام و یک جای رسمی. این کاری ندارد کجا مفیدتر است. کجا نیاز بیشتر است؟ می‌گوید: کجا عنوان من مهم است؟ کجا مثلاً مرکز استان باشد. این شهر یا آن شهر؟ چون بچه این شهر است، می‌گوید: این شهر مرکز استان باشد. حالا واقعاً این شهر جمعیتش بیشتر است. فرودگاهش، قطارش، دانشگاهش، حوزه‌اش، می‌گوید: نه، چون من متولد این شهر هستم یک کاری کنید اینجا مرکز استان باشد. اگر کسی دنبال عنوان باشد این توجه به عنوان دیگر نمی‌گذارد آدم برای خدا فکر کند. 
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید

درسهایی از قرآن با موضوع ارزش دانش و آداب دانش اندوزی (1)

توقعات بجا و نابجا(1)

ارزش دانش و آداب دانش اندوزی(1)

تاریخ پخش: 20/12/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث‌ها در آخر سال 94 بناست پخش شود. برای اهمیت تعلیم و تعلم، گرچه باید اول مهر بگوییم، ولی اول مهر هم گفته‌ایم، حالا هم می‌گویم. پنجاه نکته نوشته‌ام، که این‌ها را بگویم. تقاضایم این است که اگر مربی تربیتی، طلبه، معلم، استاد دانشگاه،‌ پای جلسه هستند. این‌هایی که به یک نحوی یا استاد و یا شاگرد هستند، حوزه‌های علمیه! این‌ها را باید بنر کنند. نه اینکه چون حرف من است. چون حرف خداست. و چون از روایات انتخاب شده است. آدم تذکر داشته باشد. درس را همه می‌خوانیم. الان دنیا در حال درس خواندن هستند. منتها مشکلات حل نمی‌شود، مشخص است که در این درس‌ها یک گیر و گوری است. به آن گیر و گورها امروز یک نگاهی کنیم.
1- معلّمی، کار خدا و پیامبران
در اهمیت درس اول اینکه کار خداست. گرچه امام فرمود:‌ معلمی شغل انبیاء ‌است. ولی کار خدا هم هست. چون « الرَّحْمَـٰنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ» (رحمان/1و2) کار پیغمبر هم هست. «وَیُعَلِّمُهُمُ» کار جبرئیل هم هست. «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى» (نجم/5) معلمی کار باارزشی است.
وقتی مردم گفتند: طالوت به درد رهبری نمی‌خورد. چون مردم از پیغمبرشان یک فرمانده نظامی خواستند، که به رهبری او بجنگند. پیغمبر گفت: «إِنَّ اللَّـهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا» (بقره/247)‌ خداوند گفته است طالوت! گفتند:‌این جیبش خالی است. گفت: لازم نیست که پول داشته باشد. «وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ» یعنی ارزش این که طالوت به درد رهبری می‌خورد، سوادش است. تمام درجات به علم بستگی دارد. مجتهد ما باید اعلم باشد. یعنی باسوادترین باشد. قاضی باید مجتهد باشد. این ارزش علم است. تنها آیه‌ای که می‌گوید: برپا! راجع به عالم است. ما نشسته‌ایم، فقط یک جا دستور می‌دهد: ‌برپا! «انشُزُوا» (مجادله/11) یعنی برپا!  چه کسی آمده است؟‌ «یَرْفَعِ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» (مجادله/11) «آمَنُوا» مؤمن اگر وارد شد، «أُوتُوا الْعِلْمَ» دانشمند اگر وارد شد، «انشُزُوا» یعنی برپا! خدا دستور داده است، ‌عالم که وارد شد، برخیزید!
خداوند با همه‌ی مردم حرف زده است، «یَا أَیُّهَا النَّاسُ» در قرآن زیاد است. اما بعضی جاها می‌گوید: «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» این تکه را برای باسوادها گفته است. یعنی ارزش علم است.
خداوند ما را که خلق کرد، درباره‌ی خلق ما به خودش «کَرِیم» گفته است. «مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ» (انفطار/6) اما درباره‌ی علم که سخن می‌گوید، می‌فرماید: «اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ» (علق/3) یعنی وجود انسان را با کرم خودش خلق کرد و آموزش انسان را با اکرمیت خودش خلق کرد. وجود ما با صفت کریم آفریده شد، ولی آموزش ما «اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ»
2- علم آموزی، بدون قید مکان و زمان و ایمان
«العُلَماءَ وَرَثَةُ الأنبِیاءِ» (بحارالانوار،ج1،ص164) شعار خوبی است. علم زمان ندارد. «ز گهواره تا گور دانش بجوی» علم مکان ندارد. «و لو بالثریا، و لو بالصین» نه زمان دارد، نه مکان دارد. شرط ندارد. علم پیدا کنید، ‌حتی از آدم بی‌دین! در جبهه‌هایی که مسلمانان اسیر می‌گرفتند،‌ پیغمبر فرمود: هر اسیری که ده مسلمان را باسواد کند،‌ آزادش می‌کنیم. یعنی حتی آموزش از آدم کافری که با جنگ من آمده است.
حالا یک مشت روایت است که این‌ها را از کتب مخلتف می‌خوانم. جلد اول و دوم بحار الانوار درباره‌ی علم است. من یک تورقی کردم، و کلماتی را از آن استخراج کردم.
مونسی در وحشت! اینکه گفتم بنر شود، اینها است. علم مونسی است در وحشت، رفیقی است در غربت، هم سخنی است در خلوت، حربه‌ای است برای دشمن، زینتی است برای دوست،‌ حیاتی است برای دل، نوری است برای چشم، درجه‌ای است برای قیامت، وسیله‌ای است برای عبادت و عمل! خیلی از گناهان ما به خاطر جهل است. «عَصَیتُکَ بجَهْلی» در مناجات آمده است. این کار را کردم،‌ نمی‌دانستم. الان هم در جامعه‌ی ما خیلی از گناهان به خاطر جهل اتفاق می‌افتد.
تحصیل علم در هر حال واجب است. «فریضه فی کل حال» (روضة الواعظین،ص10) آموزش علم حسنه است، یادگرفتنش عبادت است، مذاکره و گفتگو و مباحثه‌اش تسبیح است. عملش جهاد است. آموزش علم به دیگران صدقه است. کسی که آماده تحصیل می‌شود، ثوابش به اندازه کسی است که آماده جبهه می‌شود.
تا اینجا مربوط به کل علم بود. حالا علم طلبگی را بگویم. یکی دو نکته بگویم. علمی را که انسان به واسطه‌ی آن بتواند باطلی را رد کند و گمراهی را هدایت کند، پاداش چهل سال عبادت را دارد. ارزش علم طلبگی است. 
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید

درسهایی از قرآن با موضوع راه‌های اغفال شیطان و نفوذ دشمن 06/12/94

درسهایی از قرآن با موضوع راه‌های اغفال شیطان و نفوذ دشمن 06/12/94


راه‌های اغفال شیطان و نفوذ دشمن
تاریخ پخش: 06/12/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث ما در شب جمعه‌ای پخش می‌شود که فردای آن مردم می‌خواهند پای صندوق‌ها بروند، هم به نمایندگان مجلس رأی بدهند و هم به خبرگان! در این چند ماه گذشته صحبت از بصیرت و نفوذ هم زیاد شده است. من یک بحثی را ده دوازده سال پیش داشتم، راجع به نفوذ و بصیرت! منتها دیشب و دیروز که مطالعه می‌کردم، دیدم حرف‌های جدیدی هست و حدود بیست و پنج راه کشف کرده‌ام، که اگر بتوانم هر راهی را در یک دقیقه بگویم، این بیست و پنج دقیقه راه‌های نفوذ را می‌گویم.
حالا یک وقت می‌گوییم «نفوذ» فقط جنبه‌ی سیاسی آن را نمی‌خواهیم بگوییم، یعنی اصولاً خود ما غیر از ایام انتخابات و نماینده مجلس و وکیل و وزیر و سفیر و غیر از مسؤولین و این‌ها، خود ما تأثیرپذیر هستیم. کجا ممکن است گول بخوریم؟ موارد گول خوردن خودمان! فکر نکنید که فقط یک بحث سیاسی است. چطور یک جوان، یک دختر گول می‌خورد؟ چطور یک پسر گول می‌خورد؟ چطور یک بازاری گول می‌خورد؟ چطور یک سیاسی گول می‌خورد؟ گول خوردن‌ها را بگویم. اگر اسمش را نفوذ بگذاریم، سیاسی می‌شود. اگر اسمش را گول خوردن بگذاریم، یک خورده عمومی‌تر می‌شود.
پس موضوع بحث ما این می‌شود. اگر امور تربیتی پای منبر و تلویزیون نشسته است، این‌ها را امشب بنویسد و بنر کند و برای همیشه در مدرسه‌ها باشد. این‌ها باید بنر شود. چون این کلمات از من نیست. بیست و پنج راه از بیست و پنج آیه‌ی قرآن است.
موضوع: شناخت راه‌های اغفال، نفوذ، اثرپذیری و...
1- خطر شایعات و گسترش اخبار نادرست در جامعه
* 1- اول این که پای هر سختی ننشینیم. به هر سخنی گوش ندهیم. چند آیه در این خصوص داریم. «إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللَّـهِ یُکْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا» (نساء/140) در جلسه‌ای نشسته‌اید، می‌بینید که «آیَاتِ اللَّـهِ» یعنی نشانه‌های خدا، احکام خدا، مردان خدا، مسخره می‌شوند، «فَلَا تَقْعُدُوا» حق ندارید در آن جلسه بنشینید. آیه‌ی قرآن است. «حَتَّىٰ یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ» جلسه را باید ترک کنید. نمی‌شود در یک جلسه‌ای بنشینم و هر حرفی را گوش بدهم. اگر می‌بینید آیات خدا تحقیر می‌شود، نشستن در آن جلسه ممنوع است. این یک آیه!
آیه‌ی دیگر! «إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ» بحث امشب خیلی قرآنی است. یعنی در بیست و پنج دقیقه، بیست و پنج آیه، سی و چهل آیه، می‌شنوید، من روان می‌گویم، خواسته باشم آیه را بنویسم، ترجمه کنم، تفسیر کنم، یکی دو آیه بیش‌تر نمی‌رسیم. می‌خواهم فهرست‌وار بگویم. قرآن می‌فرماید: «إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» (حجرات/6) اگر فاسق خبری را آورد، گوش ندهید، تحقیق کنید. آیه‌ی دیگر! «وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ» (بقره/205) بعضی از مردم حرف که می‌زنند، «یُعْجِبُکَ» تو که پیغمبر هم هستی، «یُعْجِب» به عجب درمی‌آیی! تعجب می‌کنی! عجب!!! خیلی قشنگ صحبت می‌کند. خیلی عالی حرف می‌زند. اما خیلی نامرد است. بیانش خوب است، ‌اما جنسش جلب است. «وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ» 
برای دیدن ادامه مطلب  راه‌های اغفال شیطان و نفوذ دشمن  اینجا را کلیک کنید

توقعات بجا و نابجا (1) 29/11/94

توقعات بجا و نابجا(1)
توقعات بجا و نابجا(1)
تاریخ پخش: 29/11/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحثی راجع به توقعات نابجا یا توقعات بجا داریم. نزد خیلی‌ها که می‌نشینیم، ناله می‌کند، بعد می‌بینیم ته ناله‌اش یک توقعی دارد.  همه هم با کم و زیادش گرفتار هستیم. توقع بجا یا نابجای همسر از همسر، پدر و مادر از فرزند، فرزند از پدر و مادر، مردم از دولت، دولت ازمردم، این بحث توقع را من امروز می‌خواهم بازش کنم. خیلی هم بحث مهمی است. همه مشکلات هم سر همین است. بسیاری از مشکلات. و ما در مقابل این توقعات باید چه کنیم؟
اولین مشکل خود شیطان است. توقع داشت می‌گفت: من به آدم سجده نمی‌کنم، چون نژاد آدم از خاک است، نژاد من از آتش! من چون نژادم برتر است، به او سجده نمی‌کنم. خوب این از آن ریشه‌ی ریشه شروع کنیم.
1- توقع نابجای فرشتگان از انسان
وقتی خدا به فرشته‌ها گفت می‌خواهم خلیفه خلق کنم، به نام انسان، گفتند: خدایا ما تسبیح می‌کنیم، تو را «وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ» (بقره/30) ما تو را تقدیس می‌کنم، تسبیح می‌کنیم، ما بنده تو هستیم، تو را عبادت می‌کنیم. این بشر خونریز است، از خیر این بگذر. خلقش نکن. یعنی فرشته‌ها هم، چنین تصور می‌کردند که چون عبادتشان بیش‌تر است، این‌ها هم نزد خدا خیلی مقرب هستند. و انسان را تحقیر کردند، ولی خوب خدا با یک نمایشی نشان داد که ولو شما عبادتتان بیش‌تر است، ولی انسان یک ظرفیتی دارد که ظرفیتش از ظرفیت شما... «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا» خداوند همه علوم را به آدم نشان داد، بعد به آدم گفت این علوم را مطرح کن، حضرت آدم علوم را که مطرح کرد، گفتند: ما این اطلاعات بشری را نمی‌توانیم داشته باشیم. علم بشر بیش از ما است.
اینکه انسان گاهی اوقات فکر می‌کند که من فوق لیسانس هستم، زشت است قالی ببافم، فوق لیسانس هستم، نجاری بروم؟ یک توقعی پیدا شده است، یک مدرکی گرفته است، این مدرک نمی‌گذارد دنبال کار برود. توقعش این است که دولت استخدامش کند. دولت هم نمی‌تواند هفت میلیون لیسانس و فوق لیسانس و دکتر را استخدام کند. وقتی نمی‌تواند، استخدام کند، در خانه می‌نشیند و به زمین و زمان دری وری می‌گوید. افسرده می‌شود، دری وری می‌گوید. ضد انقلاب می‌شود، بعضی‌هایشان معتاد می‌شوند، بعضی‌هایشان به گناه گرفتار می‌شوند، انواع گناه‌ها، خلافکاری می‌شوند، این در ذهنش این است که من نباید کار بکنم، می‌خواهم کار نازک بکنم و نان کلفت بخورم. یعنی اگر کارگری بروم باید کار کلفت بکنم، نان نازک بخورم. این توقعاتی که ما داریم، خیلی مهم است.
برادران یوسف چرا یوسف را در چاه انداختند؟ می‌گفتند که «لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَىٰ أَبِینَا مِنَّا» (یوسف/8) چرا بابای ما یوسف را از ما بیش‌تر دوست دارد؟‌ »وَنَحْنُ عُصْبَةٌ» ما جمع قوی هستیم، یوسف یک بچه است. چرا یک پسر سیزده چهارده ساله را بیش‌تر از ما آدم‌های درست... ما ده دوازده تا برادر صد و بیست کیلویی هستیم، چرا آن سیزده ساله را دوست دارد؟‌ «وَنَحْنُ عُصْبَةٌ» این خلاف توقعشان بود. به کجا کشیده شد، به حسادت. برادر را در چاه بیاندازند. از چاه در بیاید و زندان بیفتد. همه‌ی مشکلاتی که برای یوسف پیش آمد برای این بود که در ذهن برادران این بود که ما بهتر هستیم. این همینطور از آن‌جا شروع می‌شود، تا الان آمریکا می‌گوید مثلاً باید اسراییل، یا اسراییل یا آمریکا یا بعضی از کشورها، می‌گویند: ما باید فلان امکانات را داشته باشیم،  کشورهای دیگر نداشته باشند. اینکه ما برتریم ما بهتریم... الان هر صنفی، مثلاً فرض کنید که ممکن است فکر کند که بهترین است. بالاخره این مشکل دارد.
2- توقع نزول قرآن بر صاحبان نام و ثروت
قرآن که نازل شد، یک عده گفتند: قرآن بر پیغمبر نازل شده است؟ این بچه یتیم بود، این همه بچه تاجر و بچه پولدار، چرا قرآن بر این نازل شده است. قرآن می‌فرماید: «لَوْلَا نُزِّلَ هَـٰذَا الْقُرْ‌آنُ عَلَىٰ رَ‌جُلٍ مِّنَ الْقَرْ‌یَتَیْنِ عَظِیمٍ» (زخرف/31) چرا قرآن بر یک آدمی نازل نشد که یا طائف باشد، یا مکه باشد، پولدار باشد، چرا قرآن بر آدم‌های سرشناس نازل نشد؟‌
توقعات خیلی ریشه دارد، در شیطان در ملائکه، در...
حضرت نوح گفت: خدایا پسرم غرق نشود. فرمود:‌ پسر تو با بقیه فرقی نمی‌کند. «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ» (هود/46) توقعش این بود که حالا مثلاً پیغمبر است، پسرش هدایت شود. خوب وقتی گوش نداد... زن لوط نابود شد، چون کافر بود. زن نوح نابود شد چون کافر بود. پسر نوح...
مسأله توقع خیلی زیاد است. یک کسی مثلاً حرف می‌زند، می‌گوید آقا ما مهندس این مملکت هستیم، ببخشید!!! مهندس هستید یعنی چه؟ خوب حالا مهندس هستید، فعلاً کار نیست. یک کار دیگر. آخر من برای مهندسی چهار سال درس خوانده‌ام. بابا چهار سال که چیزی نیست. من چند دفعه اخیراً حساب کرده‌ام که این چهارسالی که دانشجوها درس می‌خوانند، حساب کرده‌ام که از این چهار سال چند ماه می‌شود. در این چهار سال چهارتا سه ماه تعطیل هستند. چهار سه ماه دوازده ماه. یعنی دانشگاه تابستان‌ها تعطیل است. در چهار سال یک سالش تابستان است. پس می‌ماند سه سال! هر سالی پنجاه و دو جمعه دارد، تعطیل است. پنجاه و دو پنجشنبه هم، تعطیل است. یعنی سالی هم صد و چهار روز پنجشنبه و جمعه است. چهارسال یعنی چهارصد و شانزده روزش هم پنجشنبه و جمعه است. البته بعضی از پنجشنبه و جمعه‌ها با تابستان تطبیق می‌شود، آخرش کم می‌کنیم. تقریباً با کم و زیادش یک سالش تابستان است، یک سالش هم پنجشنبه و جمعه است. می‌شود دوسال! دو سال هر سالی، چهار سالی که درس می‌خوانند، چهار تا بیست روز تعطیل است، بین ترم می‌گویند. یعنی هشتاد روزش هم بین ترم است. چهار تا بیست روزش هم عید نوروز است. هشتاد روزش عید نوروز است، هشتاد روز هم... می‌شود صدو شصت روز. مناسبت‌های محرم و صفر و اربعین و نمی‌دانم بیست و دوم بهمن و مبعث و... اصلاً حساب کنیم این چهار سال دانشجو چند روزش سر کلاس است؟‌ تازه حالا باز مهندسین که خوب هستند، بعضی از دانشکده‌ها و رشته‌ها، حرف‌هایی را هم که می‌خوانند، به درد نمی‌خورد. جهت اطلاع است. تلویزیون یک بحثی دارد؟ صرفاً جهت اطلاع! فلان پایتخت چه کرده است، رودخانه فلان چه کرده است، اقیانوس اطلس چه کرده است، کوه هیمالیا چند متر است، خیلی خوب اطلاعات است. دانستنش جایی را آباد نمی‌کند، ندانستنش هم جایی را خراب نمی‌کند. بعد حالا یک مدرکی گرفته است، دیگر کار نمی‌کند. ما مشکل مملکتمان، مشکل درجه اولش، اخلاق است، مشکل درجه دومش اشتغال است، و این اشتغال حل نمی‌شود جز اینکه این فکر از کله بیرون برود. البته باید آموزش و پرورش یک فکری بکند. باید دانشگاه یک فکری بکند. که هر دیپلمی در این دوازده سال یک هنری یاد بگیرد که اگر استخدام نشد، در خانه زمین‌گیر و فلج نشود. دانشگاه باید یک فکری بکند که هر لیسانسی یک هنری هم بلد باشد که اگر استخدام نشد، تا آخر عمرش فلج نباشد. خاک دانشگاه را باید عوض کرد، خاک آموزش و پرورش را هم باید عوض کرد. در این خاک میوه‌هایش همین است که هست. دیپلم بی‌مهارت! لیسانس بی‌مهارت! یک مدرک و یک محفوظات، محفوظات هم یادشان می‌رود، با یک مدرک خالی دستشان به جایی نمی‌رسد. به هر حال این مسأله توقع یک مسأله خیلی مهمی است. 
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید

درسهایی از قرآن با موضوع راه قرآن برای حل اختلافات خانوادگی(2)

راه قرآن برای حل اختلافات خانوادگی(2)
تاریخ پخش: 08/11/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در مسایل خانواده، نظارتی دارید، درست است؟ اینطور است؟ درباره‌ی مسایل خانواده من هم فکر کردم، یک چند آیه از خانواده بیاورم. تشکیل خانواده مقدس است. اصلاً ازدواج عبادت است. اولین نقش ازدواج هم در نماز است. کسی اگر همسر نداشته باشد، یک رکعتش یک رکعت است. همین که ازدواج کرد، یک رکعتش هفتاد رکعت می‌شود. مقام زن به قدری است که در سجده خدا می‌گوید: خانم فراموش نشود. در سجده؟ کل هستی را... قرآن بخوانم. قرآن می‌گوید: هستی برای شما آفریده شده است. «خَلَقَ لَکُم سَخَّرَ لَکُم مَتَاعَاً لَکُم» کلمه‌ی «لَکُم» در قرآن زیاد است. یعنی ابر و باد و مه خورشید و فلک... می‌گوید: ‌هستی برای تو است. خوب من برای چه آفریده شده‌ام؟ هستی برای من، من برای چه کسی؟ می‌گوید: تو هم برای اینکه بنده خدا باشی. «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات/56) تو هم برای اینکه بنده خدا باشی. خوب بهترین بندگی چیست؟ می‌گویند: نماز است. در نماز بهترین جای نماز کجاست؟ می‌گویند: سجده! می‌گوید: در سجده آخر، این دعا را بگو، «و ارزق لی و لعیالی» دعای سجده است. خدایا خرجی خانواده را بده بیاید. ببینید زن را خدا کجا گذاشته است. یک بار دیگر، هستی برای بشر، بشر برای عبادت، در عبادت‌ها بهترین عبادت، نماز است، در نماز بهترین جای نماز سجده است، در سجده می‌گویند: راجع به خانم یادت نرود.
1- ازدواج عبادت است و طلاق، بدترین حلال
ازدواج عبادت است. طلاق پست‌ترین و بدترین و مبغوض‌ترین است. دیشب حدیث دیدم که کسانی که چند بار طلاق بدهند، بدترین آدم‌ها هستند.
امام حسن(علیه‌السلام) محبوبیت پیدا کرد، به معاویه گفتند: محبوبیت امام حسن(علیه‌السلام) زیاد است. می‌رود خانه‌ی فقرا غذا می‌دهد. می‌گفت: بگویید: هر جا می‌رود غذا بدهد، این زن آنجا را صیغه کرده است و ازدواج کرده است. و می‌رود و غذایشان را می‌دهد و صیغه‌شان می‌کند و بعد هم طلاقشان می‌دهد. و لذا گفتند: بعد از تشییع جنازه‌ی امام حسن(علیه‌السلام) چهارصد زن طلاق داده شده تشییع جنازه آمدند. از دروغ‌های شاخدار شاخدار شاخدار است. منتها این را معاویه برای امام حسن(علیه‌السلام) درآورد که محبوبیت امام حسن(علیه‌السلام) را کم کند.
ازدواج یک آرامشی است. دو وسیله‌ی آرامش داریم. یکی «لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا» (روم/21) همسر به انسان آرامش می‌دهد. یکی ایمان به خدا به انسان آرامش می‌دهد. «أَلَا بِذِکْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) یعنی یاد خدا و همسر آرامش بخش است. دو وسیله‌ی آرامش داریم. یاد خدا «بِذِکْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یکی «لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا» سکینه، آرامش، همسر وسیله آرامش است. و حفظ دین است. اگر آدم عادی ازدواج کند، نصف دینش مربوط به ازدواجش است. اما اگر زود دختر شوهر کند، و زود پسر داماد شود، نصف دین نه! دو سوم دینش! از نود تا چهل و پنج تا اگر در حال طبیعی باشد. اگر زود عروس شود و زود داماد شود، از نود تا دو سوم یعنی... کمک کنید... شصت تا! اینکه می‌گویم: کمک کنید! این کلاسداری من است. وقتی می‌گویم کمک کنید، این وسط من یک نفس هم می‌کشم. سعدیا مرد نکونام شما بگو نمیرد هرگز که من یک نفس بکشم. هم به نفع من است، هم ذهن شما فعال می‌شود و کلاس اشتراکی تشکیل و اداره می‌شود. ذهن شما فعال می‌شود و من هم نفس می‌کشم.
2- تولید و تربیت نسل، مایه قدرت و عزت خانواده و جامعه
ازدواج برای نسل است. تولید نسل! پریشب چین را تلویزیون نشان می‌داد که بعد از سال‌ها که گفته‌اند: یک بچه بیش‌تر نباید داشته باشید، حالا گفته‌اند: نه! بیش از یکی باید داشته باشید. دیدند که نسل‌شان دارد نسل پیر می‌شود. چند بار از دانشگاه‌های مختلف با من تماس گرفتند، پیش من هم آمدند که شما در تلویزیون بگو: اولاد کمتر زندگی بهتر، حالا اسمش را تنظیم خانواده، بهداشت چه، اسم‌هایش هم ممکن است عوض بشود. گفتم: من نمی‌گویم!!! اول من مسلمان هستم، بعد ببینم دنیا چه می‌گوید. قرآن می‌گوید... از آن آیه‌هایی است که می‌فهمید. بعضی از آیه‌ها عربی است، ولی فارس‌ها هم می‌فهمند. «کُنتُمْ قَلِیلًا» (اعراف/86) یعنی چه؟ شما کم بودید، «قَلِیلاً» «فَکَثَّرَکُمْ» شما را زیاد کردم. خدا منت می‌گذارد که آمار شما کم بود، شما را زیاد کردم. خدا برما منت می‌گذارد که آمار شما بالا رفت. این منت است. یک مناجات هم داریم که از کمی جمعیت ناله می‌کند. «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ» پیغمبر ما مفقود شد، یعنی مرد. رحلت کرد. «وَ غَیْبَةَ وَلِیِّنَا» امام زمان(علیه‌السلام) ما هم که غایب است. «وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا» (دعای افتتاح)عدد ما هم که کم است. یعنی در مناجات از عدد کم ناله می‌کند و از عدد زیاد منت می‌گذارد. من با این دین چه کار کنم؟ گفت: آخر مشکلات اقتصادی. گفتم: برای حل مشکلات اقتصادی کار را بهتر کنید. چه اشکالی دارد که ما در دانشگاه یک ترم و دو ترم برای جوانان یک هنری یاد بدهیم که اگر این استخدام نشد، در خانه زمین‌گیر نشود. هر دختری این دیپلمی که می‌گیرد، در آموزش و پرورش یک هنری یاد بگیرد. در دانشگاه هم هر دختری یک هنر دومی یاد بگیرد. یعنی دیپلم ما یک هنر و مهارت و لیسانس ما دو مهارت! پسر و دختر! اگر استخدام شد، الحمدلله! اما اگر استخدام نشد، در خانه فلج نباشد. عقده‌ای بشود، گناه بشود، معتاد بشود، چرا ما هنر باد این‌ها نمی‌دهیم؟ هنر یاد بدهید. آقا این چوب را بگیر، اگر مثل پدرت یک در و پنجره ساختی، ما مدرک لیسانس به تو می‌دهیم. اصلاً کار را عیب می‌دانیم. پشت میز نشینی را کار می‌دانم. خوب ما مشکل فکری داریم. 
برای دیدن ادامه مطلب راه قرآن برای حل اختلافات خانوادگی اینجا را کلیک کنید